معرفی شاعران ایران

تعداد بازدید:۲۸
معرفی شاعران  ایران

 سهراب سپهری

یکی از مهم‌ترین شاعران معاصر ایران سهراب سپهری است. او متولد قم در سال ۱۳۰۷ است و در کاشان، شهر آبا و اجدادی‌اش بزرگ شد. او در دانشکده هنرهای زیبا درس‌خوانده و مدتی هم کارمند شرکت نفت بوده است. سپهری علاوه بر شاعر نقاش هم هست و در نمایشگاه‌های بین‌المللی مختلفی شرکت کرده است. او سفرهای زیادی به شرق و غرب کره زمین داشته است و در مدرسه هنرهای زیبای پاریس هم درس‌خوانده است.

 

بیشتر شعرهای سهراب سپهری در دسته‌ی شعر نو قرار می‌گیرد اما می‌توانید ابیات کلاسیک را هم در میان ابیات سروده شده توسط این شاعر پیدا کنید. اولین مجموعه شعر او مرگ رنگ نام دارد و در ادامه هفت مجموعه کتاب دیگر را هم منتشر کرد. آثار او در قالب اثری به نام هشت کتاب منتشر شده است.

سهراب در سن ۵۱ سالگی بر اثر سرطان خون در بیمارستان پارس تهران درگذشت. مزار او در روستای اردهال کاشان قرار دارد و روی سنگ قبرش نوشته شده است: ‌ «به سراغ من اگر می‌آیید… نرم و آهسته بیایید… مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من…»

اشعار سهراب سپهری

 

نمونه شعر شاعر :

 

روشنی، من، گل، آب

 

ابری نیست
بادی نیست.

 

می‌نشینم لب حوض:
گردش ماهی‌ها، روشنی، من، گل، آب
پاکی خوشه زیست.

 

مادرم ریحان می‌چیند
نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی ابر، اطلسی‌هایی تر
رستگاری نزدیک: لای گل‌های حیاط.

 

نور در کاسه مس، چه نوازش‌ها می‌ریزد!
نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می‌آرد.

 

پشت لبخندی پنهان هر چیز.

 

روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست، که نمی‌دانم
می‌دانم سبزه‌ای را بکنم خواهم مرد
می‌روم بالا تا اوج، من پر از بال و پرم
راه می‌بینم در ظلمت، من پر از فانوسم

*****

 

آب را گل نکنیم 

 

آب را گل نکنیم:
در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب.

 

یا که در بیشه دور سیره‌ای پر می‌شوید
یا در آبادی کوزه‌ای پر می‌گردد.

 

آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.

 

زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم:
روی زیبا دو برابر شده است.

 

چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالا دست، چه صفایی دارند!
چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!

 

من ندیدم دهشان
بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست
ماهتاب آنجا، می‌کند روشن پهنای کلام
بی‌گمان در ده بالا دست، چینه‌ها کوتاه است
مردمش می‌دانند، که شقایق چه گلی است
بی گمان آنجا آبی، آبی است
غنچه‌ای می‌شکفد، اهل ده باخبرند
چه دهی باید باشد!

 

کوچه باغش پر موسیقی باد!

 

مردمان سر رود، آب را می‌فهمند
گل نکردندش ما نیز
آب را گل نکنیم